محل تبلیغات شما

زبان شناخت متن تاريخي



تاریخ ممکن‌ها یا تاریخ بالقوه سرشار از احتمالات و امکان‌ها، اما و اگرها در نقد شرایط و عاملیت های تاریخی با محوریت انسان‌هاست. این نوع تاریخ به شدت با جبرگرایی و تقدیرباوری در تحولات تاریخی مغایرت دارد، طرفداران و منتقدان خودش را دارد و برای توسعه نظری خود نیز با استدلال و مطالعه مدافعانش پیش می رود. بنا به نظر منتقدان، این ژانر از تاریخ نگاری بیشتر نظری و فرضیه ایست و چندان با فاکت‌ها کاری ندارد. اما از نظر مدافعان، این شیوه ، افق فکری را برای نقد گذشتگان ، بهبود زندگی آیندگان و فهم گسترده و عمیق از عوامل و متغیرهای گوناگون تاریخی فراهم می آورد و از تقلیل گرایی و تحدید تاریخ به عامل های محدود و تکراری گریزان است. تاریخ زایاست و سرچشمه محتملات است اما عاملیت انسانی در آن نقش کلیدی دارد.

http://www.movarekhan.com/blog/counterfactual_history/


برودل اقتصاد را به سه حوزه کارکردی و در حال تحول مداوم تقسیم می کند: حیات مادی، اقتصاد بازار ، سرمایه داری .آنچه در این رویکرد تاریخی مهم است پویایی اقتصادی توام با رشد جمعیت و اهمیت تعاملات جوامع از نظر تولید و توزیع اقتصادی است.

حیات مادی از نظر برودل،ساده‌ترین شکل اولیه اقتصاد معیشتی است که دربرگیرنده امورعادی، ابزار و اشیای روزمره،تغذیه،پوشاک،جمعیت،صنایع دستی واست. وی قبل از هر چیز می کوشد تناسب و رابطه نسبی میان مراحل رشد جمعیت و رشد اقتصادی را دریابد و در گستره زمان طولانی شکل گیری سرمایه داری را در شکل کلاسیک به فهم درآورد. رشد جمعیت و حیات اقتصادی در فاصله قرون پانزدهم تا هیجدهم به علت بیماری های اپیدمی ،جنگها، گرسنگی و قحطی، برای دوره ای مشخص دچار س شد اما از نیمه دوم قرن هیجدهم آهنگ رشد پایدارتری دیده می شود. از نظر برودل آنچه که بتدریج حیات مادی را متحول می کند اقتصاد بازار است .در حیات اقتصادی که با رشد اقتصاد بازار همسوست دیگر مساله تولید و مصرف خودجوش برای امرار معاش در بین نیست کالاهای تولیدی بتدریج ارزش مبادله پیدا کرده و درگیر واسطه ها در بازارهای مبادله می شوند .از اینجاست که در گذر زمان شکاف میان حیات مادی و حیات اقتصادی به خاطر تاثیر اقتصاد بازار نمایان می شود. برودل اقتصاد بازار را چنین تعریف می کند:شبکه اقتصادی در حدفاصل حیات مادی و فرآیندهای سرمایه داری که تولید و مصرف را به هم مرتبط می کند .» وی بر محدودیت های اقتصاد بازار که بخشی محدودی از سازوکار اقتصاد است تاکید می کند.

 

http://www.movarekhan.com/blog/annales_school_of_historiography_1/

 


مارک بلوخ به همراه لوسین فور، دو تن از پیشگامان  تاریخ نگاری مکتب آنال بودند که در سال 1929 در واقع با انتشار نشریه اقتصادی و اجتماعی آنال  مسیری را گشودند که در نوع نگاه به تاریخ تاثیر زیادی گذاشت و بستر شکل‌گیری یک جریان یا تفکر تاریخی موسوم به تاریخ همه جانبه تا تاریخ جامع نگر( بخوان ساختارگرا) را هموار کرد به تدریج مورخان بعدی این جریان مانند لابروس و فرنان برودل و . در این مسیر گام گذاشتند.

اگر چه آنال یک نظام فکری یکپارچه و منسجم را به وجود نیاورد  اما در حقیقت  برخی مفاهیمی محوری تقریبا در روند کلی آن باقی ماند. یکی از مهمترین مفاهیم در این زمینه، انگاره ساختار» بود. ساختار دارای  معنای ساده اما مبهم است زیرا در بیشتر رشته های علوم انسانی و اجتماعی تردد پیدا کرد.

چنانچه در ادامه خواهیم دید  ورود  مفهوم ساختار به رشته تاریخ دارای دلالت های مهم و بنیادین بود که  درک آن مستم واکاوی در بستر فرهنگی و فکری آن در فرانسه و همچنین روند های پیشین در تاریخ نگاری است.

 

قهرمانان  گذشته تاریخ
قهرمانان گذشته

 


کتاب مفÙوم تاریخ در مØرق زمین» منتØر Øد

 

  براي شناخت هر چيز كه پيرامونمان هست ، كافي است بپرسيم  اين پديده چه جايگاهي در مناسبات كنوني ما دارد، چه كاركرد و نقشي را بازي مي كند، چگونه شكل گرفته تا به اين صورت درآمده است.ما با اين كار ارتباط تاريخي خود را با ان پديده در مي يابيم بنابراين هر پديده جايگاه، نقش ، معنا و كاركرد خود را در حركت زمان به دست مي آورد و  آن را بروز مي دهد. هميشه سايه اي از گذشته بر تابلوي در حال دگرگوني زمان حال افكنده مي شود. طنين گذشته بر همه چيزها هست، حتي بر يك واژه نيز طنيني از گذشته وجود دارد. ما هم طنين هايي از گذشته را حمل مي كنيم كه ما را شكل داده و به اين حالت درآورده است.

از اين منظر، واژه ها هم در حال حركتند ؛ گاهي از معاني ديروز خود دور مي شوند و  ممكن است مناسبات خود را با كلمات گذشته بر هم زده و در زمان حال و آينده با كلمات ديگر در ارتباط قرار گيرند. واژه تاريخ از آن دست واژگاني است كه همواره در حال حركت بوده است يعني انسانها در هر دوره و زمان، تصوري از گذشته يا تاريخ داشته اند كه در گذر زمان تحت تاثير  دانش انسانها در دوران بعد تغيير كرده است. 


واكاوي در روند  تحولات اجتماعي در تاريخ يك صد ساله ايران كه  با  خود فهمي و خود انتقادي آغاز شده و بتدريج به انتقاد از قدرت دربار منجر شده ،  نيازمند نگاهي  معطوف به گذشته است كه از رهگذر آن بتوان نحوه ي ساختاريابيِ نخستين متن هايِ تحول مردمي را مورد ملاحظه و واكاوي قرار داد.

  از آنجايي كه متون در زمينه فرهنگي و تاريخي شان زاده مي شوند، از وضعيت تحولات و دگرگوني هاي فرهنگي دوره خود خبر مي دهند  و ساخت معنايي و ذهنيت فرهنگي كنشگران و كوشندگان سياسي آن دوره را بازتاب مي دهند. دسترسي به معاني و مفاهيم هر دوره به يمن متوني حاصل مي شود كه نويسندگان آن،  خودشان در اوضاع و احوال زمانه درگير بوده و در واقع تحولات و دگرگوني ها  را به چشم خود ديده باشند،  به عبارت بهتر اين تحولات جزيي از  تجربه زيسته آنها بوده باشد.


  دانشكده ادبيات دانشگاه شهيد بهشتي همچون گنبدي دور و فرازين  بر فراز تپه اي  لميده در دامنه كوهستان، جاي گرفته و پيرامونش كمابيش درختاني در دامنه جاي گرفته بودند. به همين خاطر هميشه  وقتي خاطرات دوران دانشجويي ام را مرور مي كنم  به مقوله ارتفاع  و بلندي و يا واژه هاي خويشاوند از جنس  كوه  مانند كوهستان، كوهنوردي، كوهپايه و . مي انديشم .

 


اظهار نظر-بدون شناخت و مطالعه تاریخ-درباره گذشته تزل آمیز است.تو گویی تا تاریخ را در تاروپود اندیشه های

نو حلاجی نکرد و تا آن را در پرتو مصادیقش به بازخوانی و بازفهمی وانداشت نمی توان زیاد به پای سخن

نشست . ویتگنشتاین  در ميان طيفي از دانشوران،که نظریه بازی های زبانی را طرح كرد در واقع  زمینه های

تقریبی و نه مطلق برای القای منازعه زبان و تاريخ فراهم کرد .وقتی پای زبان به میان می آید همیشه می

ترسیم زیرا زبان و تاریخ خیلی به هم خیانت کرده اند .تاریخ نعمولا بی زبان است و خاموش ،چیزی نمی گوید

می تواند برای همیشه به خاموشی بدل  و ناگفته شود.اما این زبان و لوگوس انسان است که تاریخ را به هر

شکل و فرم در می آورد به همین خاطر می توان گفت چیزی به نام تاریخ واقعی و مستقل از زبان وجود ندارد؛

زبان دستکاری می کند و موم بی جان تاریخ را به هر شکلی در می اورد و مطابق میل خود  شکل می دهد و

حهت می بخشد.مگر نه تاریخ مارکسیستی هم زبان خود را تولید کرد تاریخ که نبود هیچ ! بلکه روایتی بود که به

بند کلام درآمد یعنی این زبان مارکسیستی بود که تاریخ را به زبان درآورد.آیا تاریخ زبان دارد که از خودش دفاع

کند؟ خیر ،بلکه این انسانها هستند که با ذهنیت و نگرش های خود تاریخ را قالبی می کنند و به شکل های

مختلف در می آورند و از زبان تاریخ سخن می گویند.انسان وامانده در قفس ضدتاریخی راهی جز بازگشت به

تاریخ فاکچوال  ندارد تاریخی که یکسره در پرتو مصداق ها  و فاکتها  می تواند به سخن درآید زیرا تاریخ می گوید

زبان من زبان مصداق و فاکت است نه زبانهای نمادینی که برساخته  قالب های فکری و شناختی هستند و می

کوشند تا با عینک خودشان در من بنگرند .من معشوق همه نیستم بلکه با آنهایی می زیم که مرا زیسته باشند

و نه صرفا بدون زیستن با من از من سخن گفته باشند. 

این زبان است که با بازی های مداخله گرش به سوی من می آید تا از آیینه کنونی اش مرا ببیند و هر گونه

خواست  چهره ام را زیباتر سازد و در تابلوهای نقاشی، بر من عناصر خیال زیبایی شناسانه بیافزاید و درونمایه

هایم را دگرگونه غنی سازد و برای همیشه مرا مایه دیگر بدهد.من قرنهاست که طعمه نقاشان و مجسمه

سازان گشته ام و از من چهره های زیاد و گونه گون کشیده اند و در دفتری به نام تاریخ آن هم به اسم خودم

رسم کرده اند.من با زبان الفبایی و حتی نمادین دیگر چندان سرخوشی ندارم.زبان همیشه جلوتر از من در آینده

رخنه می کند و زمان را در می نوردد ؛رعد آسا به هزاره های من سر می کشد و برای من نسخه می نویسد.در

حالی که من زمان را با نشیب و فرازهای عینی اش چشیده و لمس کرده ام ؛در ورای نوشته های تان لانه کرده

ام .آیا دیده اید که کسی تاریخ مردمان بدون تاریخ را به زبان کشد؟ چه ادعای بزرگی است که زبان وران گویا

درباره من خاموش» می کنند.بعید است! من آنجا می بینم در حالی که تو اینجایی ،آنجا را نمی بینی ! زبان

ادعامی کند میان اینجا و آنجا فاصله ای نیست و می تواند با جمله واره های زیبایش،هزاره های مرا بخواند.خیر!

من گمگشته در دالانهای ذهن نیستم شاید لاجرم در آنجا هستم اما در واقعیت امر در زندگی ملموس و عینی

انسانها در همه زمانها بوده ام ؛من تاریخ »، ابر انسانم .مرا از طریق مصداق هایم آن گونه که باید و بوده بخوانید

هر چند این ره دشوارست و باستان شناسان را  راهی بلند در پیش است و متن کاوران را مسیری غامض و

هزارگون! مرا به هرگونه نخوانید شاید گاهی از من موسیقی زیبایی هم سرداده شود .


بسياري از دانشوران در مورد فعل يا كنش بشر و ارتباط معني دارش با كلمه سخن گفته اند. ميراث

فكري آنها به اخلاف يا اصطلاحا تاليان شان رسيده است.اگرنگاهي به درون اين همه كلمات بياندازيم ؛

معنايي از آنها بيرون بياوريم تا درباره اش فكر كنيم و براساس سطح دريافت خود پيرامونش نظر دهيم اغلب

نمي توانيم چيزي درآوريم كه در گوشه ذهنمان بماند و در زندگي زايا و پوياي امروز به كارمان بيايد.مي رويم در

ميان كلمات و واژگان بي شمار و پرطمطراق پرسه بزنيم شايد خوشه اي از آن بچينيم ، گويي همچون دوره

گردي در پيچ راه ها و درون كوره راه ها در نهايت به خستگي دچار مي شويم و تاب و توان رفتن را از دست مي

دهيم.ناگهان در مي يابيم كه اين ما نيستيم كه مي گرديم بلكه واژگان هستند كه همچون سيل هايي خروشان

و رودهاي عظيم در زمان ما جاري شده اند و ما را در برگرفته اند.راهمان را نمي توانيم پيدا كنيم.

گويي ديگر انسان نمي تواند خودش بر اين سيل هاي عظيم غلبه كند و راه خويش را خودش پيدا كند. واژه ها

در رفته اند و در اختيار همه قرار گرفته اند.

واژه ها در اختيار همگان قرار گرفته اند و همگان كمابيش از آنها بر مي چينند.آنها خودشان كاربردي و خاصيتي

ندارند مگر آن كه به كاري گرفته شوند و يا اصطلاحا ملاط و مصالح كاري بزرگ تر واقع شوند.اگر چنين نظري را

بپذيريم از يك منظر مي توان گفت كه واژه ها خودشان براي خروج از اين حالت تعليق و شناور بودن دنبال گره

گاه و تكيه گاهي مي گردند كه خود را به آن متصل كنند و در نتيجه به هويت و معنايي برسند.چنين ديدگاهي

به اين مي ماند كه انسان به عنوان حيوان ناطق اگرچه مخزن كلمات است اما دردمندانه در تاريخ ميان كلمات

شناور و منفعل بوده ،كاري نمي تواند بكند بلكه اين كلمات هستند كه از اذهان بيرون مي آيند و در پي هم مي

روند به سلب و ايجاب مي پردازند ،به هم معنا مي دهند از هم معنا مي ستانند .گاهي برخي كلمات چنان

قدرتمندند كه سايركلمات را از ميدان به در مي كنند چون مي خواهند خودشان ميدان دار باشند و به تاريخ جهت

بدهند.

گاهي يك واژه مي تواند همچون مشعلي بزرگ و فروزان در تاريخ زاده و يا بازتوليد شود و ساير كلمات را بسان

لشگري عظيم در پي خود به تحرك وا دارد. همه كلمات گويي به سويي مي روند تا براي انسان شعر و شعار

بسازند،هدف بيافرييند و آرمان خلق كنند ،يعني تحركي عظيم در روح انسان پديد آورند. انسان بدون آرمان كلمه

ندارد و اژه اي نمي تواند از ميان سايرين برچيند و چراغ راه خود قراردهد.اگر واژه اين قدرت را دارد كه به مشعل

فروزان تبديل شود حتما مي تواند براي انسان مسير بيافريند و به او راهي عظيم نشان دهد كه پاي در ورطه

هاي خطر نگذارد و در پرتگاه هاي ناگهاني و مغاك هاي عميق فرو نغلتد.واژه با اين نگاه از جنس عمل و

احساس است يعني هم مي تواند خود را به احساس بيارايد تا خوب در جايي به نام قلب انسان كه مركز هيجان

و غليان است بنشيند و لانه كند و هم به عمل بدل شود كار بسازد،واژه در پيوند با احساس مي تواند حماسه

ايجاد كند ، تراژدي يا كمدي ،غزل و شايد ،حزن و .و. ايجاد كند. از اين رو كلمات از چنان انرژي و قدرت نهاني

برخوردارند كه چنين تحول عميقي در انسان ايجاد كنند و چنانچه گفته شد حماسه،تراژدي ،كمدي،شادي و يا

حزن ايجاد نمايند.آنچه گفتيم نشان مي دهند كه كلمات دنبال شورانگيزي و ايجاد عمل اند و نمي توانند در

جايي بي اثر و عقيم به حال خود رها شوند مگر آن كه ديگر به زبان خاموش بدل شوند.زبان خاموش فقط

زبانهايي نيستند كه زبان شناسان تحت عنوان زبانهاي مرده در جهان معرفي مي كنند كه بايد با ديدگاه انسان

شناسي مورد مطالعه قرار گرفته و زوايايي از تاريخ را به ما نشان دهند و در تكامل نوع بشر به ما داده هاي

مهمي بدهند.نه چنين نيست.زبان هاي زنده هم مي توانند خاموشي را كمابيش تجربه كنند اما همه كالبد آنها

خاموش و ساكت نمي شود برخي كلمات بسته به زمان وشرايط تاريخي فرو مي ريزند و همچون برگهاي زردي

از شاخسارها بر زمين مي افتند و به دخمه تبديل مي شوند.به عبارت بهتر، برخي سلول هاي زبان به عنوان يك

ارگان زنده ممكن است بميرند و به عمل و احساس بدل نشوند يا اصطلاحا ابتر گرديده مگر آن كه دوباره بادي

بوزد تحركي برانگيزد و آنها را از زيردخمه هاي گنديده بيرون آورد.ممكن است همين كلمات زبان هاي خاموش

روزي به گوياترين كلمات تبديل شده و دو وجهه احساس و عمل را در زمان خود ايجاد كنند.

با اين رويكرد مي توان دريافت كه يك وجه از تاريخ بايد كشف شود .اين كه كلمات خودشان نيستند ولي دنبال

هويت و معنا مي گردند مساله مهمي در تاريخ است نمي توان براحتي آنها را از اصالت ها و بسترهاي روييدن و

باور شدنشان تهي ساخت.كلمه نمي تواند بدون بستر در پي هويت باشد يعني كلمه بايد در همنشيني با

ساير كلمات و در موقعيتي خاص ، معنايي بدست آورد و كاركرد پيدا كند.تمام تلاش زبان شناسان در دو بعد

خودبسندگي و غيرخودبسندگي مطالعات زباني خلاصه گرديده است .برخي با سردمداري سوسور زبان را در

قالب يك سيستم خودبسنده و غير سيال معنا كردند و به بسترهاي سيال اجتماعي كه كلمات را در خود جاري

مي بينند توجه نكردند و كوشيدند زبان را به عنوان يك سيستم مستقل بررسي كنند و امر اجتماعي و به تبع آن

تاريخي را به حاشيه ببرند.چامسكي كه يكي از مهمترين صورتگراهاست زبان را در قالب فرم و قواعد بررسي

كرد تا يك گرامر مشترك براي توصيف زبان و خلق نظريه جديد زباني طراحي كند.چامسكي كاري به كلمات در

بستر اجتماعي و شناور بودگي آنها نداشت او دنبال كشف قواعد ذهني زبان بود.زبان شناسان نقشگرا در مقابل

صورتگراها زبان را به سمت مطالعات اجتماعي سوق دادند و توانستند كلمات را از درون پيكره و كالبد زبان خارج

كرده و به عنوان يك واقعيت اجتماعي مورد توجه قرار دهند.وقتي كلمات آزاد شدند و در بستر اجتماعي جاري

شدند با اجتماع در آميختد و با رفتارهاي انساني معنا يافتند.كلمه ديگر يك صورت بي معنا نبود بلكه همين كه در

كنش هاي ارتباطي و روابط اجتماعي مصرف شود به يك واقعيت اجتماعي تبديل مي شود و جامعه شناسان

قادرند با نگرشي اجتماعي به آن نگاه كنند و آنها را درون مناسبات جامعه معنا كنند و كاركردهايش را درون همين

مناسبات تفسير كنند. با چنين نگاهي كلمه در گرامر همچون كنش اجتماعي انسان در جامعه ظاهر مي شود و

پيوندي ميان زبان و جامعه انساني پديد مي آيد.هاليدي با نشرگرامر نقش گرا نشان داد كه گرامر زبان جنبه

اجتماعي دارد و با كنش هاي انساني پيوند برقرار مي كند و كلمه از طريق گرامر به عمل بدل مي شود. رابطه

ميان گرامر و عمل در فلسفه زبان مورد توجه سورل و اوستين قرار گرفت آنها نيز به جنبه عملي زبان و سخن

پرداختند و نظريه كنش ها ي گفتاري را شكل دادند .همين نظريه بسط پيدا كرد و مفهومي به نام گفتمان خلق

شد.كساني ديگر همين نظريه را بسط دادند وندايك، ووداك و هر كدام به واقعيت اجتماعي زبان پرداختند و

ميان زبان و كنش اجتماعي پيوند آفريدند و به گونه هاي مختلف زبان را از حالت غيراجتماعي بودن خارج ساختند

و بدين سان اجتماعي شدن زبان زمينه ساز تاريخي شدن كلمات گرديد. كلمه كاربردش را ، معنايش را به

خودش مديون نيست به جمله صرف و متن صرف مديون نيست بلكه به كاركرد اين كلمه ،اين جمله يا متن در

اجتماع انساني كه روندي تاريخي دارد مديون است.ايده گفتمان، نگاه به تاريخ را تغيير داد ،رويكرد انساني

ديگري شكل داد كلمه را در قالب بستري به نام اپيستم (فوكو) كه شبيه همان بستر است به قدرت كه امري

اجتماعي و سپس تاريخي است پيوند داد. قدرت كلمات در گفتمان نمودار مي شود و گويي زبان بالقوه، گفتمان

است،كنترل مي كند،سيطره و قدرت مي آفريند و هر زمان به خاطر شناور بودگي ،تعليق كلمات اين قدرت امكان

بالقوه براي تغيير دارد گاهي گفتمان براي دوره اي تثبيت مي شود اما كلمات ديگر در زمان ديگر در موقعيت

اجتماعي ديگر و به فراخور شرايطي ديگر،گفتمان ديگري را شكل مي دهند .در يك دوره همزمان كلمات مي

توانند در پي معنا و كاركرد در زير چترهاي متفاوت گردهم آيند در مقابل هم قرارگيرند و يا با هم در زايش گفتمان

هاي ديگر تاثير بگذارند.لذا جهان اجتماعي بدين گونه از حالت شناور بودگي صرف خارج مي شود كلمات تكيه گاه

ها و بسترها يا گره گاه هاي خود را پيدا مي كنند اما در هر دوره اي اين گره گاه ها مانند هم نيستند گاهي تغيير

مي كنند و به تبع آن نظم كلمات براي برساختن معنا و كاركرد تغييرپيدا مي كند.

گفتمان ،همان عرصه ايست كه كلمات دنبالش هستند همان بستري است كه موقعيت براي كلمه بوجود مي

آورد به آن معنا و كاركرد اجتماعي مي دهد.گفتيم كلمات شناور كه در زمان و تاريخ جاري مي شوند در قالب

همين مفهوم به واقعيتي تاريخي بدل مي شوند . اينجاست كه زبان و تاريخ به هم مي پيوندند و انسان درون اين

قالبها كه گفتمان است خود را مورد تفسير تاريخي قرار مي دهد و خود را بازخواني مي كند به عبارتي ديگر با

همين قالبها خود را از سكوت به در مي آورد و كلام خود را به كرسي مي نشاند و تاثير خود را ابراز مي

كند.گفتمان به او هستي اجتماعي مي دهد زيرا هستي اجتماعي خودش يك افق تاريخي دارد كه با زبان در

شكل گفتمان بيان مي شود.گفتمان يعني همان جايي كه گفته به عمل بدل شده ،همان بستري كه انسان از

گفتار ، كنش ساخته ،حركت ايجاد كرده و سلسله جنبان نهضت هاي اجتماعي شده است . كلمه در گفتمان

جايي براي ابراز وجود تاريخي پيدا مي كند تا خود را به سلولي مرده كه در زير دخمه ها خاموش شود بدل نكند ،

كلمات را گويا ساخته و به كنش اجتماعي تبديل كند.لذا گفتمان اهرمي در خدمت انسان است تا زبان را ،ارگان

گفتار را به مثابه موجودي هميشه زنده از مرگ نجات دهد. متن بيافريند و ميراث متن را براي آيندگان خلق كند تا

از درون آن گفتمان ها و بسترهاي اجتماعي ديگر براي كلمات زاياي ديگر ايجاد كند. محرك تاريخ در اينجا گفتمان

مي شود كه كلمه را در خدمت كنش و عمل انساني قرار مي دهد و يا انسان را درون خود به كنش و تحرك وا

مي دارد.

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مجله موفقیت ایین نامه همسرداری میراث فرهنگی شهرضا