محل تبلیغات شما
بسياري از دانشوران در مورد فعل يا كنش بشر و ارتباط معني دارش با كلمه سخن گفته اند. ميراث

فكري آنها به اخلاف يا اصطلاحا تاليان شان رسيده است.اگرنگاهي به درون اين همه كلمات بياندازيم ؛

معنايي از آنها بيرون بياوريم تا درباره اش فكر كنيم و براساس سطح دريافت خود پيرامونش نظر دهيم اغلب

نمي توانيم چيزي درآوريم كه در گوشه ذهنمان بماند و در زندگي زايا و پوياي امروز به كارمان بيايد.مي رويم در

ميان كلمات و واژگان بي شمار و پرطمطراق پرسه بزنيم شايد خوشه اي از آن بچينيم ، گويي همچون دوره

گردي در پيچ راه ها و درون كوره راه ها در نهايت به خستگي دچار مي شويم و تاب و توان رفتن را از دست مي

دهيم.ناگهان در مي يابيم كه اين ما نيستيم كه مي گرديم بلكه واژگان هستند كه همچون سيل هايي خروشان

و رودهاي عظيم در زمان ما جاري شده اند و ما را در برگرفته اند.راهمان را نمي توانيم پيدا كنيم.

گويي ديگر انسان نمي تواند خودش بر اين سيل هاي عظيم غلبه كند و راه خويش را خودش پيدا كند. واژه ها

در رفته اند و در اختيار همه قرار گرفته اند.

واژه ها در اختيار همگان قرار گرفته اند و همگان كمابيش از آنها بر مي چينند.آنها خودشان كاربردي و خاصيتي

ندارند مگر آن كه به كاري گرفته شوند و يا اصطلاحا ملاط و مصالح كاري بزرگ تر واقع شوند.اگر چنين نظري را

بپذيريم از يك منظر مي توان گفت كه واژه ها خودشان براي خروج از اين حالت تعليق و شناور بودن دنبال گره

گاه و تكيه گاهي مي گردند كه خود را به آن متصل كنند و در نتيجه به هويت و معنايي برسند.چنين ديدگاهي

به اين مي ماند كه انسان به عنوان حيوان ناطق اگرچه مخزن كلمات است اما دردمندانه در تاريخ ميان كلمات

شناور و منفعل بوده ،كاري نمي تواند بكند بلكه اين كلمات هستند كه از اذهان بيرون مي آيند و در پي هم مي

روند به سلب و ايجاب مي پردازند ،به هم معنا مي دهند از هم معنا مي ستانند .گاهي برخي كلمات چنان

قدرتمندند كه سايركلمات را از ميدان به در مي كنند چون مي خواهند خودشان ميدان دار باشند و به تاريخ جهت

بدهند.

گاهي يك واژه مي تواند همچون مشعلي بزرگ و فروزان در تاريخ زاده و يا بازتوليد شود و ساير كلمات را بسان

لشگري عظيم در پي خود به تحرك وا دارد. همه كلمات گويي به سويي مي روند تا براي انسان شعر و شعار

بسازند،هدف بيافرييند و آرمان خلق كنند ،يعني تحركي عظيم در روح انسان پديد آورند. انسان بدون آرمان كلمه

ندارد و اژه اي نمي تواند از ميان سايرين برچيند و چراغ راه خود قراردهد.اگر واژه اين قدرت را دارد كه به مشعل

فروزان تبديل شود حتما مي تواند براي انسان مسير بيافريند و به او راهي عظيم نشان دهد كه پاي در ورطه

هاي خطر نگذارد و در پرتگاه هاي ناگهاني و مغاك هاي عميق فرو نغلتد.واژه با اين نگاه از جنس عمل و

احساس است يعني هم مي تواند خود را به احساس بيارايد تا خوب در جايي به نام قلب انسان كه مركز هيجان

و غليان است بنشيند و لانه كند و هم به عمل بدل شود كار بسازد،واژه در پيوند با احساس مي تواند حماسه

ايجاد كند ، تراژدي يا كمدي ،غزل و شايد ،حزن و .و. ايجاد كند. از اين رو كلمات از چنان انرژي و قدرت نهاني

برخوردارند كه چنين تحول عميقي در انسان ايجاد كنند و چنانچه گفته شد حماسه،تراژدي ،كمدي،شادي و يا

حزن ايجاد نمايند.آنچه گفتيم نشان مي دهند كه كلمات دنبال شورانگيزي و ايجاد عمل اند و نمي توانند در

جايي بي اثر و عقيم به حال خود رها شوند مگر آن كه ديگر به زبان خاموش بدل شوند.زبان خاموش فقط

زبانهايي نيستند كه زبان شناسان تحت عنوان زبانهاي مرده در جهان معرفي مي كنند كه بايد با ديدگاه انسان

شناسي مورد مطالعه قرار گرفته و زوايايي از تاريخ را به ما نشان دهند و در تكامل نوع بشر به ما داده هاي

مهمي بدهند.نه چنين نيست.زبان هاي زنده هم مي توانند خاموشي را كمابيش تجربه كنند اما همه كالبد آنها

خاموش و ساكت نمي شود برخي كلمات بسته به زمان وشرايط تاريخي فرو مي ريزند و همچون برگهاي زردي

از شاخسارها بر زمين مي افتند و به دخمه تبديل مي شوند.به عبارت بهتر، برخي سلول هاي زبان به عنوان يك

ارگان زنده ممكن است بميرند و به عمل و احساس بدل نشوند يا اصطلاحا ابتر گرديده مگر آن كه دوباره بادي

بوزد تحركي برانگيزد و آنها را از زيردخمه هاي گنديده بيرون آورد.ممكن است همين كلمات زبان هاي خاموش

روزي به گوياترين كلمات تبديل شده و دو وجهه احساس و عمل را در زمان خود ايجاد كنند.

با اين رويكرد مي توان دريافت كه يك وجه از تاريخ بايد كشف شود .اين كه كلمات خودشان نيستند ولي دنبال

هويت و معنا مي گردند مساله مهمي در تاريخ است نمي توان براحتي آنها را از اصالت ها و بسترهاي روييدن و

باور شدنشان تهي ساخت.كلمه نمي تواند بدون بستر در پي هويت باشد يعني كلمه بايد در همنشيني با

ساير كلمات و در موقعيتي خاص ، معنايي بدست آورد و كاركرد پيدا كند.تمام تلاش زبان شناسان در دو بعد

خودبسندگي و غيرخودبسندگي مطالعات زباني خلاصه گرديده است .برخي با سردمداري سوسور زبان را در

قالب يك سيستم خودبسنده و غير سيال معنا كردند و به بسترهاي سيال اجتماعي كه كلمات را در خود جاري

مي بينند توجه نكردند و كوشيدند زبان را به عنوان يك سيستم مستقل بررسي كنند و امر اجتماعي و به تبع آن

تاريخي را به حاشيه ببرند.چامسكي كه يكي از مهمترين صورتگراهاست زبان را در قالب فرم و قواعد بررسي

كرد تا يك گرامر مشترك براي توصيف زبان و خلق نظريه جديد زباني طراحي كند.چامسكي كاري به كلمات در

بستر اجتماعي و شناور بودگي آنها نداشت او دنبال كشف قواعد ذهني زبان بود.زبان شناسان نقشگرا در مقابل

صورتگراها زبان را به سمت مطالعات اجتماعي سوق دادند و توانستند كلمات را از درون پيكره و كالبد زبان خارج

كرده و به عنوان يك واقعيت اجتماعي مورد توجه قرار دهند.وقتي كلمات آزاد شدند و در بستر اجتماعي جاري

شدند با اجتماع در آميختد و با رفتارهاي انساني معنا يافتند.كلمه ديگر يك صورت بي معنا نبود بلكه همين كه در

كنش هاي ارتباطي و روابط اجتماعي مصرف شود به يك واقعيت اجتماعي تبديل مي شود و جامعه شناسان

قادرند با نگرشي اجتماعي به آن نگاه كنند و آنها را درون مناسبات جامعه معنا كنند و كاركردهايش را درون همين

مناسبات تفسير كنند. با چنين نگاهي كلمه در گرامر همچون كنش اجتماعي انسان در جامعه ظاهر مي شود و

پيوندي ميان زبان و جامعه انساني پديد مي آيد.هاليدي با نشرگرامر نقش گرا نشان داد كه گرامر زبان جنبه

اجتماعي دارد و با كنش هاي انساني پيوند برقرار مي كند و كلمه از طريق گرامر به عمل بدل مي شود. رابطه

ميان گرامر و عمل در فلسفه زبان مورد توجه سورل و اوستين قرار گرفت آنها نيز به جنبه عملي زبان و سخن

پرداختند و نظريه كنش ها ي گفتاري را شكل دادند .همين نظريه بسط پيدا كرد و مفهومي به نام گفتمان خلق

شد.كساني ديگر همين نظريه را بسط دادند وندايك، ووداك و هر كدام به واقعيت اجتماعي زبان پرداختند و

ميان زبان و كنش اجتماعي پيوند آفريدند و به گونه هاي مختلف زبان را از حالت غيراجتماعي بودن خارج ساختند

و بدين سان اجتماعي شدن زبان زمينه ساز تاريخي شدن كلمات گرديد. كلمه كاربردش را ، معنايش را به

خودش مديون نيست به جمله صرف و متن صرف مديون نيست بلكه به كاركرد اين كلمه ،اين جمله يا متن در

اجتماع انساني كه روندي تاريخي دارد مديون است.ايده گفتمان، نگاه به تاريخ را تغيير داد ،رويكرد انساني

ديگري شكل داد كلمه را در قالب بستري به نام اپيستم (فوكو) كه شبيه همان بستر است به قدرت كه امري

اجتماعي و سپس تاريخي است پيوند داد. قدرت كلمات در گفتمان نمودار مي شود و گويي زبان بالقوه، گفتمان

است،كنترل مي كند،سيطره و قدرت مي آفريند و هر زمان به خاطر شناور بودگي ،تعليق كلمات اين قدرت امكان

بالقوه براي تغيير دارد گاهي گفتمان براي دوره اي تثبيت مي شود اما كلمات ديگر در زمان ديگر در موقعيت

اجتماعي ديگر و به فراخور شرايطي ديگر،گفتمان ديگري را شكل مي دهند .در يك دوره همزمان كلمات مي

توانند در پي معنا و كاركرد در زير چترهاي متفاوت گردهم آيند در مقابل هم قرارگيرند و يا با هم در زايش گفتمان

هاي ديگر تاثير بگذارند.لذا جهان اجتماعي بدين گونه از حالت شناور بودگي صرف خارج مي شود كلمات تكيه گاه

ها و بسترها يا گره گاه هاي خود را پيدا مي كنند اما در هر دوره اي اين گره گاه ها مانند هم نيستند گاهي تغيير

مي كنند و به تبع آن نظم كلمات براي برساختن معنا و كاركرد تغييرپيدا مي كند.

گفتمان ،همان عرصه ايست كه كلمات دنبالش هستند همان بستري است كه موقعيت براي كلمه بوجود مي

آورد به آن معنا و كاركرد اجتماعي مي دهد.گفتيم كلمات شناور كه در زمان و تاريخ جاري مي شوند در قالب

همين مفهوم به واقعيتي تاريخي بدل مي شوند . اينجاست كه زبان و تاريخ به هم مي پيوندند و انسان درون اين

قالبها كه گفتمان است خود را مورد تفسير تاريخي قرار مي دهد و خود را بازخواني مي كند به عبارتي ديگر با

همين قالبها خود را از سكوت به در مي آورد و كلام خود را به كرسي مي نشاند و تاثير خود را ابراز مي

كند.گفتمان به او هستي اجتماعي مي دهد زيرا هستي اجتماعي خودش يك افق تاريخي دارد كه با زبان در

شكل گفتمان بيان مي شود.گفتمان يعني همان جايي كه گفته به عمل بدل شده ،همان بستري كه انسان از

گفتار ، كنش ساخته ،حركت ايجاد كرده و سلسله جنبان نهضت هاي اجتماعي شده است . كلمه در گفتمان

جايي براي ابراز وجود تاريخي پيدا مي كند تا خود را به سلولي مرده كه در زير دخمه ها خاموش شود بدل نكند ،

كلمات را گويا ساخته و به كنش اجتماعي تبديل كند.لذا گفتمان اهرمي در خدمت انسان است تا زبان را ،ارگان

گفتار را به مثابه موجودي هميشه زنده از مرگ نجات دهد. متن بيافريند و ميراث متن را براي آيندگان خلق كند تا

از درون آن گفتمان ها و بسترهاي اجتماعي ديگر براي كلمات زاياي ديگر ايجاد كند. محرك تاريخ در اينجا گفتمان

مي شود كه كلمه را در خدمت كنش و عمل انساني قرار مي دهد و يا انسان را درون خود به كنش و تحرك وا

مي دارد.

 

 

تاریخ ممکن ها : در فراسوی امر عادی

تاریخ اقتصادی با عینک مفهومی فرنان برودل

مفهوم ساختار در تاریخ نگاری آنال فرانسه

مي ,كه ,كلمات ,زبان ,اجتماعي ,كند ,و به ,را به ,خود را ,مي شود ,و در

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدیرباش آموزش بازاریابی آنلاین توریستگاه